خورشید تارک عرفان کردستان
حضرت حاجی شیخ سید ابراهیم نقشبندی المجددی الأحمدی(رح)
در تعریف عرفان و تصوّف از قلم عالمانه استاد فقید «حاج شیخ سید حبیب الله دیانت» خواندم: «تصوف به معنی سیر و سلوک در راهی است که به حقیقت منتهی و به خداوند بزرگ و خالق کُون و مکان نزدیک و نزدیکتر میشود.» عارف آن در نیل به محبوبش ریاضتها و مجاهدتهای بسیار متحمّل میشود تا استعداد به دست آوردن لطائف روحانی و باطنی کسب کند. راه و رسم اهل طریق تبعیّت از شرع مقدّس اسلام و انجام مسنونات حضرت رسول اکرم(ص) و مخالفت با نفس امّاره است؛ تا حدودی که متّصف به صفات حضرت رسول(ص) بشوند.
بسیاری از علماء ظاهر، که در زمان خود سرآمد اعصار و اقران بودهاند، نور الهی بر قلبشان پرتو انداخته و از آن مقام ظاهری کنارهگیری نموده و به عالم طریقت پیوستهاند. بزرگانی چون حضرت امام محمد غزالی، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی الرومی، حضرت امام فخر رازی، و حضرت مولانا خالد شارهزوری و … رحمهم الله، از این جمع مبارک هستند.
حضرت قطب العارفین حاج سید ابراهیم نقشبندی الاحمدی (دیانت)(رح) فرزند شیخ سید اسماعیل سنندجی(رح) و از سادات برزنجی و از نسل شیخ عیسی برزنجی میباشند. وی در سال 1253 هـ.ق در شهر سنندج و در خانوادهای دینی و اهل علم و عرفان دیده به جهان گشود. در همان اوایل کودکی شوق علم داشت. در سن هفت سالگی موفق به حفظ کلّ قرآن کریم شد. تا سن 14 سالگی به فراگیری علوم مختلف اسلامی همّت گماشت؛ رشد و ترقّی چشمگیر او در کودکی نشانگر این امر است که حضرت شیخ از تمام لحظات زندگی پر بار خویش برای فراگیری و نیل به طریق الی الله بهره جسته است. کسب علوم مختلف حجرههای اسلامی را به بهترین نحو ادامه میداد، امّا علوم ظاهری نتوانسته بود تشنگی او را برای قرب خداوند تسکین دهد:
از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت / یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم(حافظ)
لذا به فراگیری علوم ظاهری اکتفا ننمود و وارد عالم طریقت و عرفان شد. اقیانوس لایتنهاهی عشق و عرفان چنان مستغرقش کرده بود که از تمام مظاهر دنیا و ممکنات وجودی دست کشید و طریق عشق برگزید:
زین واقعه هیچ دوست دستم نگرفت / جز دیده که هرچه داشت بر پایم ریخت (ابوسعید ابوالخیر)
در جوانی ترک دیار کرد و محنت سفر به جان خرید و به قصد سیر و سلوک و یافتن پیری کامل و مکمّل در عالم به جستن پرداخت.
به شهر محبوب دو عالم، مفخر اولاد آدم مدینه رسید و مدّت 5 سال در کنار مرقد منوّر حضرت رسول الله(ص) ملازم شد. در این خلوت 5 ساله با محبوب شب و روز در عبادت و طاعت بود و با ریاضتهای سخت نفس امّاره را به اختیار درآورد و بر آن مسلّط گشت. همجواری با مرقد مبارک سرور کائنات فیضها و عنایات بسیاری را به وی نائل کرد. از همین روی لقب «حاجی الحرمین» یکی از القاب خاصهی ایشان بوده است.
تقدیر خداوند حکیم بر این قرار گرفت که بعد از طی این ایّام شریف و نائل شدن به زُکاء نفس و پاکی باطن به حضور پیر و مراد عارفان دوران، «حضرت شاه احمد سعید احمدی دهلوی(رح)» نائل آید. حضرت شاه احمد سعید، اولاد و جانشین «حضرت شاه ابوسعید احمدی(رح)» یکی از بزرگان عرفان اسلامی و خلیفهی اعظم مجدد مئه ثالث عشر «حضرت شاه عبدالله دهلوی(رح)» بودند، که از طریق مجدد الف ثانی «حضرت شیخ احمد سرهندی فاروقی امام ربّانی» به مجدد مئه ثامنه «حضرت خواجه بهاءالدین نقشبند» متصل بود.
شاه احمد سعید تازه از دهلی به مدینه منوره هجرت کرده بود، که حضرت حاج سید ابراهیم با وی دیدار کرد. تأثیر این دیدار حکایت مولانا و طوفان شمس بود و لاغیر. حضورت حضرت شاه احمد سعید حاج سید ابراهیم را واله و شیدای کمالات عرفانی و مقامات معنوی وی کرد. به مدّت 2 سال نیز به طور مستقیم از حضور آن پیر و مرشد بزرگ استفاده کرده و به درجه «ولایت کبری» نائل گردید.
آنحضرت سرانجام پس از هفت سال سکونت در جوار مرقد حضرت فخر عالم(ص) و تصفیه باطن و کسب مقامات طریقت از حضور حضرت شاه احمد سعید، در سن 22 سالگی از طرف استادش مجاز شد و خلافتنامه مطلقهی طریقت نقشبندیه دریافت نمود.
پس از کسب مقامات عالیهی طریقت نقشبندیه برای نوشیدن از چشمهسار گوارای طریقت قادریه به مصر هجرت کرد و در شهر قاهره به حضور یکی از اقطاب روزگار و از نوادگان حضرت شیخ محی الدین عبدالقادر گیلانی(رح) یعنی «حضرت شیخ سیّد عبدالرحمن قادری قاهره»(رح) رسیده و پس از 3 سال با انجام ریاضتهای سخت و طی مقامات طریقت قادریه، اجازهنامهی مطلق این طریقت را نیز از دست مبارک شیخ عبدالرحمن اخذ کرد.بعد از آن برای ترویج عرفان و طریقت با توشهای فراوان از عشق و معنویت به دیار عرفان خیز کردستان و شهر سنه بازگشت. ابتدا در مسجدی که در قریب مسجد جامعهی شهر قرار دارد و امروز به نام شخص ایشان، «مسجد حضرت حاج سید ابراهیم کردستانی» مشهور است، به تعلیم آداب و مناسک طریقت نقشبندیه و قادریه به مریدان و طالبین حق پرداخت و مشتاقان زیادی در حلقهی ذکر، تعلیم و تدریس ایشان شرکت میکردند.
تعداد مریدان و طالبین و کثرت مردم به حدّی رسید که آن مسجد ظرفیت تجمّع سالکان را نداشت. ضروری بود در نزدیکی مسجد خانقاهی بزرگتر تأسیس شود. به همین دلیل به احداث خانقاه بزرگتر، که در دویست متری پایینتر از آن مسجد قرار داشت پرداختند.
یکی از طُرق تذهیب نفس در عرفان ریاضت است. یعنی با مشقّت دادن نفس در کورهی ریاضت آن را تحت اختیار درآورده و اجازهی هوا و هوس لجام گسیخته به او نمیدهند. حضرت شیخ در طول عمر شریف خود 68 بار چله کشیدهاند، که 9 چلّهی وی در شکاف سنگی در «دُل رحمان» قسمتی از پیکرهی کوه سرافراز «آبیدر» در مجاور شهر سنندج بوده است.
حسب آیه ی «إنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجعَلُ لَهُمُ الرَّحمَانُ وُدًّا»(سورهی مریم 96) خداوند دل عاشقان عالم را به سوی او متمایل کرد. تا جایی که تعداد مریدین و منسوبین آن حضرت به صدها هزار نفر رسید، که هرکدام اهل گوشهای از این عالم بودند. از مناطق مختلف کردستان، از گوشه گوشهی ایران، از قفقاز، روسیه، ترکیه، عراق، مصر، هندوستان و سایر بلاد اسلامی مریدان و سالکان طریق عرفان گراگرد وی جمع گشتند و از شمع وجودش نور گرفتند و هر کدام چراغی در منطقهی خویش شدند.
کرامات و خوارقات فراوانی از ایشان منقول است، که تماماً حکایت از عظمت شأن وی و رفعت جایگاه عرفانی وی دارد. نمونهای کوچک از این کرامات را از زبان علّامهی بزرگ کورد «جناب حاجی ماموستا ملا کریم سورهزه» بیان میدارم. ایشان فرمودند که حضرت حاجی سید ابراهیم در روستای سورهزه تنها یک مرید داشت، که فردی جوان و بسیار مؤمن بود. این جوان برای یافتن کار و تأمین معیشت به عراق میرود و به شغل چوپانی گلّهی یک زن ثروتمند مشغول میشود. بعد از مدّتی از سوی صاحبکار نسبت به او تمایلی ایجاد میشود، امّا جوان مؤمن سرش در کار و شغل است و دلش با خدای خویش و هرگز به او فکر هم نمیکند.
یک روز مرد جوان در آغُل گوسفندان مشغول کار بوده است که صدای استادش را که از او میخواهد سریع به سنندج برگردد، را میشنود و بلافاصله آنجا ترک گفته و مستقیم به سنندج و خدمت حضرت شیخ برمیگردد. شیخ بر سر او بوسه میزند و خدا شکر میکند که مریدش به آن مقام نائل گشته که صدای او را از آن فاصله به گوش جان شنیده است. دلیل فراخواندن مریدش را چنین میفرماید، که در آن لحظه زن صاحبکار با نیت سوء، قصد ورود به آن آغل و وسوسهی آن جوان و به دام انداختن او را داشته است و این ندا به قصد حفظ آن جوان از آن وسوسهی شدید بوده است.
از شاگردان ارشد شیخ در کردستان میتوان به جناب «شیخ محمّد پنیرانی» که یکی از عارفان محبوب و مورد وثوق مردم وبده که هنوز کرامات و مقات ایشان نقل محفل مردم و علماء آن منطقه است. و یا «جناب خلیفه غفور ماوخی» و «جناب خلیفه اسکندر مارنجی» که از خلفا و جانشینان ایشان بوده و هر کدام در عرفان و تصوف دارای جایگاهی رفیع و مقامی شامخ بودهاند. باز می توان به جناب «درویش گنجه» اشاره کرد که چنان شیفته و مشتاق استادش بود که تا زمانی که مرشدش زنده بود حاضر به ازدواج نشد تا مشغولیت زن و فرزند او را از کسب کمالات پیر غافل نکند. درویش گنجه کرامات زیادی را به چشم خویش از حضرت شیخ دیده که بیشتر آنها را بعد از وفات نقل کرده است.
در جلد دوّم کتاب فاخر و ارزشمند تاریخ مشاهیر کورد، اثر ماندگار استاد بابا مردوخ روحانی (شیوا) زندگینامهی حضرت حاجی سید ابراهیم به عنوان مفاخر عرفان در کردستان نقل شده است.
سرانجام خورشید وجود حضرت شیخ در سال 1316 هـ . ق و در سن مبارک 63 سالگی غروب کرد و جان پاکش به لقاء جانان رسید. عاشقانش پیکر نورانی او را در حجرهی او در مجاورت خانقاهش به خاک سپردند. «نَوَّرَ اللهُ مَرقَدَه». بارگاه مبارک او تا امروز زیارتگاه عاشقان و دلباختگان عرفان است.
فرزندان و نوادگان این عارف نامی با تبعیّت از طریق پدر به تربیت مریدان و منسوبین این درگاه پرداختند و هرکدام چون ستارهایی بر تارک افسر عرفان کردستان درخشیدند. «مرحوم حضرت حاجی شیخ سید عبدالله دیانت»(رح)، فرزند ایشان جانشین، سالها بر مسند خدمات حضرت شیخ به امور خانقاه و تربیت مریدان دراویش و صوفیان پرداختند. بعد از وفات ایشان فرزند ارشدشان «مرحوم حضرت حاجی شیخ سید حبیب الله دیانت»(رح) که هم در علوم ظاهر دانشمندی بلامنازع بودند و هم در علوم باطن عارفی دل آگاه و روشن ضمیر، سالها چراغ خانقاه را منیر نگهداشتند. این حقیر (نگارنده) افتخار بیست سال شاگردی ایشان را در زندگی داشتهام. به حق: «هر چه یافتم از او یافتم.»
امروز «خانقاه حضرت حاجی سید ابراهیم نقشبندی الأحمدی»(رح) نه تنها مدرسه ی قرآن و شریعت اسلام است، بلکه جایگاه و پایگاه عرفان و طریقت است. تمام اینها در سایه نظارت و تعالیم استاد حاضر خانقاه «حضرت شیخ حاجی سید مهدی دیانت»(حفظه الله)، میسور گشته است. خداوند توفیقات ایشان را برکت بخشد.